ذال

لغت نامه دهخدا

ذال. ( ع اِ ) خوج خروه. تاج خروس. خود خروه. عرف الدیک. و آن گوشتپاره ای سرخ است که بر سر خروس بود. فش خروس. ( قاض یخان بدر محمد دهار ).
ذال. ( اِ ) نام حرف نهم از حروف تهجی عرب و یازدهم از حروف فارسی است میان دال و راء و صورت آن این است ( ذ ) یعنی دال با نقطه فوقانیة :
که دال نیز چو ذال است در کتابت لیک
بششصد و نود و شش کم است دال از ذال .انوری.و ذویلة مصغر آن است.
ذال. ( ع مص ) سبک رفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). نرم رفتن. || شتاب رفتن.
ذأل. [ ذَءْل ْ ] ( ع مص ) ذألان. سرعت کردن. || سبک و نرم رفتن. خرامیدن.

فرهنگ معین

[ ع ] (اِ. ) حرف نهم از الفبای عربی و حرف یازدهم از الفبای فارسی .

فرهنگ عمید

نام حرف «ذ».

فرهنگ فارسی

( اسم ) حرف نهم از الفبای عربی ( ابتث ) و حرف یازدهم از الفبای فارسی
ذالان . سرعت کردن .

ویکی واژه

عربی
حرف نهم از الفبای عربی و حرف یازدهم از الفبای فارسی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم