خاک کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دفن کردن.در خاک چیزی را پنهان کردن. بخاک سپردن. پوشانیدن بزیر خاک. || در گور کردن. در قبر نهادن. - امثال : خدا پاکمان کند خاکمان کند. فلانی دو سه شاه را خاک کرده ؛ کنایه از اینکه دوره آنها را دیده. || نابود کردن : مترس از محبت که خاکت کند که باقی شوی گر هلاکت کند.سعدی ( بوستان ).جان بزیر قدمت خاک توان کرد ولیک گرد بر گوشه نعلین تو نتوان دیدن.سعدی ( طیبات ).|| در اصطلاح کشتی گیران حریف را از سر پا بزمین انداختن و در زمین نشاندن.
فرهنگ معین
(کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - به خاک سپردن ، دفن کردن . ۲ - در کُشتی ، نشاندن حریف روی پا و در پشتش قرار گرفتن .
فرهنگ فارسی
دفن کردن در خاک چیزی را پنهان کردن
ویکی واژه
به خاک سپردن، دفن کردن. در کُشتی، نشاندن حریف روی پا و در پشتش قرار گرفتن.