دست پخت

لغت نامه دهخدا

دست پخت.[ دَ پ ُ ] ( ن مف مرکب ) دست پز. پخته دست و پرورده دست. ( غیاث ). چیزی که به دست پخته باشند اعم از آنکه حیوان بود یا نبات. ( آنندراج ). غذایی که شخص با دست خودش پخته و بدقت ترتیب داده باشد. ( ناظم الاطباء ).
- دست پخت فلان ؛ یعنی که خود او پخته نه طباخ او. که او بشخصه آنرا پخته : این غذا دست پخت فلان خانم است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). دست پخت او خوب است ؛ یعنی خوب طبخ کند. دست پختش خوب است یا دست پخت فلان بد نیست ؛ یعنی طعامها نیکو پزد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || بر طعام مطبوخ نیز اطلاق کنند. ( آنندراج ) :
از دست پخت طبع تو بالذت است و بس
بر خوان عقل هرکه شود میهمان علم.عرفی ( از آنندراج ). || دست پرورده :
همان روشنک را که دخت من است
بدان نازکی دست پخت من است.نظامی.

فرهنگ معین

( ~. پُ ) (ص فا. ) غذایی که کسی با دست خود پخته باشد.

فرهنگ عمید

۱. غذایی که کسی با دست خود پخته باشد.
۲. (اسم، مصدر ) فن آشپزی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنچه که با دست پزند : [[ شیرینی دست پخت پری بسیار لذیذ بود . ]]
دست پز پخته دست و پرورده دست یا بر طعام مطبوخ نیز اطلاق کنند .

ویکی واژه

غذایی که کسی با دست خود پخته باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال کارت فال کارت فال کارت فال کارت فال حافظ فال حافظ