گرفتاری

لغت نامه دهخدا

گرفتاری. [ گ ِ رِ ] ( حامص ) مؤاخذه :
هر کو به شبی صدره عمرش نه همی خواهد
بی شک به بر ایزد باشدش گرفتاری.منوچهری.|| ابتلاء. اسیری. بیچارگی. درماندگی :
اگر به صید روی وحشی از تو نگریزد
که در کمند تو راحت بود گرفتاری.سعدی.

فرهنگ معین

( ~ . ) (حامص . )بیچارگی ،درماندگی .

فرهنگ عمید

۱. اسارت، دربند بودن.
۲. [مجاز] دچار شدن.
۳. [مجاز] رنج و زحمت و شغل و کار بسیار.

فرهنگ فارسی

۱ - ابتلا دچار شدن . ۲ - دربند بودن مقید بودن . ۳ - اسیری بردگی : اسرائیل ... گرفتاری خود جزم کرد ترکمانان را گفت : از من طمع ببرید . ۴ - عاشقی دلباختگی . ۵ - مواخذه : هرکو بشبی صد ره عمرش نه همی خواهد بی شک ببر ایزد باشدش گرفتاری . ( منوچهری ) ۶ - اشتغال بسیار .

ویکی واژه

بیچارگی، درماندگی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم