گران سایه. [ گ ِ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از مردمی عالیرتبه و صاحب جاه و مرتبه. ( برهان ) ( انجمن آرا ). گران پایه. ( آنندراج ). ج ، گران سایگان : ز پهلو برفتند پرمایگان سپهبدسران و گران سایگان.فردوسی.چو دید آن دو مرد گران سایه را به دانایی اندر سرمایه را.فردوسی.دو گرد دلیر گرانمایه را سرافراز شیر گران سایه را.فردوسی. || جاهل و متکبر.( آنندراج ) ( انجمن آرا ) : نشسته به در [ فریدون ] بر گران سایگان به پرده درون جای پرمایگان.فردوسی.|| خیلخانه دار. صاحب سپاه انبوه. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).
فرهنگ معین
( ~ . یِ ) (ص مر. ) کنایه از: شخص عالی مق ام .
فرهنگ عمید
۱. صاحب جاه و مرتبه، عالی رتبه، عالی مقام، گران پایه. ۲. باوقار. ۳. تاریک.
فرهنگ فارسی
۱ - صاحب جاه و مقام عالی قدر عالی رتبه گران پایه : چو دید آن دو مرد گران سایه را بدانایی اندر سرمایه را ... ۲ - متکبر مغرور جمع : گران سایگان : نشسته بدر بر گران سایگان بپرده درون جای پرمایگان . ۳ - صاحب سپاه انبوه خیلخانه دار .