کنجه. [ ک ُ / ک َ ج َ / ج ِ ] ( ص ) کنچه. خر الاغی را گویند که زیر دهانش ورم کرده باشد. || خر الاغ دم بریده را نیز گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خر دم بریده و به تازی ابتر گویند. ( اوبهی ). خر دم بریده. ( حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ) ( فرهنگ فارسی معین ) : ندانی ای به عقل اندر خر کنجه به نادانی که با نر شیر برناید سترون گاو ترخانی.غضایری ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کنجه. [ ک َ ج َ / ج ِ ] ( ص ) فیل بزرگ جثه. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). کِنْج. کَنْجَر. کنجه. [ ک َ ج َ ] ( اِخ ) رجوع به گنجه شود. کنجه. [ ک ِ ج َ / ج ِ ] ( اِ ) تکه گوشت کوچکی که بر سیخ کشند یا قیمه کنند. ( فرهنگ فارسی معین ). - کباب کنجه ؛ کبابی که قطعات گوشت را بر سیخ کرده سرخ کنند. مقابل کوبیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). قسمی کباب که عبارتست از قطعات گوشت کوچک به سیخ کشیده. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ معین
(کِ جَ یا جِ ) (اِ. ) (عا. ) تکة گوشت کوچکی که بر سیخ کشند یا قیمه کنند. (کُ جَ یا جِ ) (ص . ) = کنج : ۱ - خری که زیر دهانش ورم کرده باشد. ۲ - خر دم بریده .
فرهنگ عمید
۱. خری که زیر دهانش ورم کرده باشد. ۲. خر دم بریده. نوعی کباب که تکۀ های گوشت را در دیگ و با بخار آب می پزند، کباب کنجه.
فرهنگ فارسی
( اسم ) نوعی شیرینی . طرز تهیه خمیر گوش فیل را نازک و لوز کنند و در میان لوز مغز قطاب کرده لوز دیگز در لای آن نهند و چهار گوشه اش را فشار دهند یا مثل بقچه چهار گوشه را بهم فشار داده میانش را خالی گذارند و پس از سرخ شدن قند پاشند . تکه گوشت کوچکی که بر سیخ کشند یا قیمه کنند .مقابل کوبیده
ویکی واژه
(عا.) کنج: خری که زیر دهانش ورم کرده باشد. خر دم بریده. تکة گوشت کوچکی که بر سیخ کشند یا قیمه کنند.