کسلان

لغت نامه دهخدا

کسلان. [ ک َ ] ( ع ص ) سست و کاهل. ج ، کسالی [ ک َ لا / ک ُ لا ]. کِسالی ؛ کسلی [ ک َ لا ]. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). و کسالی [ ک ِ لا ]. ( ناظم الاطباء ).
کسلان. [ ک َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان تیر چائی بخش ترکمان شهرستان میانه. کوهستانی است و 482 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ معین

(کَ ) [ ع . ] (ص . ) سست ، کاهل .

فرهنگ عمید

کسل، سست، ناتوان.

فرهنگ فارسی

کسل، سست
( صفت ) سست کاهل .

ویکی واژه

سست، کاهل.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال آرزو فال آرزو فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال پی ام سی فال پی ام سی