لغت نامه دهخدا
همه عالم چو باغ و بستان است
این کریچت بتر ز زندان است.سنائی ( از فرهنگ فارسی معین ).|| تالاری که بر بالای خرمن غله ناکوفته سازند تا باران آن را ضایع نسازد. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کریج ،کریجه و کریچه شود.
کریچ. [ک ُ ] ( اِ ) کریج. کریچه. کرچه. کریز. کریزه. کریغ. تولک. پر ریختن پرندگان خصوصاً چرغ و باز و شاهین و مانند آنها. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کریز شود.