پرجوش. [ پ ُ ] ( ص مرکب ) پر از جوش. بسیارجوش. که غلیان بسیار دارد : زمین دید یکسر همه ساده ریگ بر و بوم او همچو پرجوش دیگ.اسدی.- برنج پرجوش ؛ برنجی که جوشاندن بیش از عادت خواهد پخته شدن را. - پرجوش ِ خریدار ؛ پرغلغله و پرولوله از مشتری : امروز که بازارت پرجوش ِ خریدار است دریاب و بنه گنجی از مایه نیکوئی.حافظ.- سری پرجوش ؛پرشور. باحرارت.
فرهنگ عمید
۱. پر از جوش، آنچه بسیار جوش بخورد، آنچه در حال جوشیدن است و جوشش بسیار دارد: زمین دید یکسر همه ساده ریگ / بروبوم از او همچو پرجوش دیگ (اسدی: ۲۷۵ ). ۲. پرشور، پرولوله، پرغلغله، پرجوش وخروش: امروز که بازارت پرجوش خریدار است / دریاب و بنه گنجی از مایهٴ نیکویی (حافظ: ۹۸۸ ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱- که جوش و غلیان بسیار دارد . ۲- پر و لولهپرغوغا پرغلغله با حرارت. یا برنج پر جوش . برنجی که برای پخته شدن جوش بسیار لازم دارد . یا سر پرجوش . سر پر شور پر حرارت .