مشجب

در زبان فارسی از آن دسته واژگانی است که دارای دو معنای کاملاً متمایز و در عین حال قابل تأمل است. کاربرد نخست آن به مفهوم یک سازه‌ی فیزیکی برمی‌گردد؛ داربستی مستحکم یا سه‌پایه‌ای که عمدتاً برای آویختن لباس‌ها یا قرار دادن خیک‌های آب مورد استفاده قرار می‌گرفته است. این معنا، تصویری از کاربری عملی و روزمره را به ذهن متبادر می‌سازد که در گذشته‌های نه چندان دور، جزئی جدایی‌ناپذیر از فضاهای زندگی و کار به شمار می‌رفته و نقش مهمی در نظم‌بخشی و سهولت انجام امور ایفا می‌کرده است.

اما در معنای دوم، مشجب از بستر مادی خود فاصله گرفته و به حیطه‌ی رفتار و آداب اجتماعی وارد می‌شود. در این کاربرد، مشجب به کسی اطلاق می‌گردد که در هنگام صرف غذا، گستاخی یا بی‌ادبی از خود نشان می‌دهد. این مفهوم، به نکته‌ای ظریف در فرهنگ غذایی و آداب معاشرت اشاره دارد؛ جایی که احترام به غذا و همنشینان، جایگاه ویژه‌ای داشته و هرگونه ناهنجاری رفتاری در این موقعیت، ناپسند و مذموم تلقی می‌شده است. این تفاوت معنایی، گویای غنای زبان فارسی و توانایی آن در بیان مفاهیم مادی و معنوی با یک واژه است.

لغت نامه دهخدا

مشجب. [ م ِ ج َ ] ( ع اِ ) دارچوب که جامه بر وی اندازند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). دارچوب که جامه بر وی اندازند و خیک آب آویزان کنند. ( ناظم الاطباء ). سه پایه. ( دهار ):
بیرم سبز برفکنده بلند
شاخ او کرده بسدین مشجب.فرخی.
مشجب. [ م ُ ش َج ْ ج َ ] ( ع ص ) گستاخ و بی ادب در خوراک. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ).

فرهنگ معین

(مِ جَ ) [ ع. ] (اِ. ) دار، چوب که بر آن جامه اندازند.

فرهنگ فارسی

گستاخ و بی ادب در خوراک

ویکی واژه

دار، چوب که بر آن جامه اندازند.
مِ شْ جَ بْ
دارچوب
جارختي
چنگك لباس
چوب رختي
چوب رخت
رخت آويز
انگليسي: Hanger

جمله سازی با مشجب

بیرم سبز بر فکنده بلند شاخ او کرده بسدین مشجب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس استخاره کن استخاره کن فال ای چینگ فال ای چینگ