پتی

لغت نامه دهخدا

پتی. [ پ َ ] ( ص ) در تداول عامه ، ساده. تنها. تهی. خالی. بی خورش. خشک. کفْت ْ: نان پتی ، قفار. نان تهی. نان خالی. خبز کفت. ( منتهی الارب ). آب ِ پتی ؛ آب ِ تهی. آب ِ خالی. آب ِ محض. دوغ پتی ؛ دوغ بی کره و روغن و بسیار آب. || برهنه. عور. روت : پاپتی.
- قلیه پتی ؛ جیروویر، جَغوربَغور. حسرةالملوک. و آن طعامی است فقرا را از روده خردکرده که با روغن و پیاز سرخ کنند و سرکه بر آن مزید کنند. و گاه از جگر خردکرده سازند.
|| آشکار.

فرهنگ معین

(پَ ) (ص . ) (عا. ) ۱ - خالی ، ساده . ۲ - برهنه ، لخت . ۳ - آشکار.

فرهنگ عمید

۱. تهی، خالی.
۲. برهنه، لخت.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- تهی خالی بی خورش ساده تنها : نان پتی . ۲- برهنه روت لخت عور : پاپتی . ۳- آشکار . یا دوغ پتی . دوغ بی کره و روغن و بسیار آب .

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:پچ، شهر (صربستان)

ویکی واژه

(عامیانه): خالی، ساده، برهنه، لخت، آشکار. پتی ممکن است از یک حرف پَ و یک کلمه تَی شکل گرفته باشد و تی (طی) به معنی شرط یا شروط است که با حرف ندا و تعجبی پَ با اظهار مشروط بودن همراه تعجب است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال رابطه فال رابطه فال راز فال راز فال تک نیت فال تک نیت