پاش

لغت نامه دهخدا

پاش. ( فعل امر ) امر از پاشیدن یعنی پریشان کن و ازهم جداساز و برافشان. ( برهان ). || ( نف مرخم ) در کلمات مرکبه مانند گهرپاش ، نمک پاش ، عطرپاش ، آب پاش ، گلاب پاش ، زرپاش ، مخفف پاشنده است :
وز حسد لفظ گهرپاش من
در خوی خونین شده دریا و کان.خاقانی. || ( اِمص ) پاشیدن و برافشاندن :
خاک را تخمکی دهی گه پاش
او یکی صد دهد همی پاداش.سنائی ( کارنامه بلخ ).پریشان و افشان. ( برهان ). و برای کلمات مرکبه با پاش مانند آب پاش و گلاب پاش و سم پاش و ریخت و پاش و نظایر آن بردیف خود این کلمات رجوع شود.
- پاش دادن ؛ افشاندن بود حبوب را در طبقی و مانند آن تا خاک و خاشاک از دانه جدا شود.
پاش. [ ش ُ ] ( اِخ ) شهری به کلمبیا در ایالت کوندینامارکا. دارای 7000 تن سکنه و در آن ناحیت معدن آهن باشد و صنایع فلزی دارد.
پاش. [ ش ُ ] ( اِخ ) ژان ریمُن رحاله فرانسوی. مولد بسال 1794م.1208/ هَ. ق. در نیس و وفات در سنه 1829م.1244/ هَ. ق. به پاریس. او سفری به مصر کرد ( از سال 1818م.1233/ هَ. ق. ) و سپس از سال 1824 تا 1825م.1239/ تا 1240 هَ. ق. در لیبی بسیاحت و اکتشاف پرداخت و کتابی در مکشوفات و تحقیقات خود نوشت. ( از 1827 تا 1829م.1242/ تا 1244 هَ. ق. ) و در سال 1829م. انتحار کرد.
پاش. ( اِخ ) ژان نیکلا. از رجال سیاست فرانسه. مولد بسال 1746م.1158/ هَ. ق. در پاریس و وفات در سنه 1823م. ( 1238 هَ. ق. ). وی وزیر جنگ فرانسه در 1792م.و رئیس شهرداری پاریس در 1793م. بود. او یکی از مشاهیر رجال انقلاب فرانسه است و مشاغل بزرگ گوناگون داشته و شعار معروف ( آزادی ، برابری ، برادری ) از اوست.

فرهنگ معین

۱ - (اِمص . ) پاشیدن ، برافشاندن . ۲ - امر از «پاشیدن ». ۳ - در کلمات مرکب ، مانند: نمک پاش ، آب پاش ، مخفف پاشنده است . ۴ - پریشان ، افشان .

فرهنگ عمید

۱. = پاشیدن
۲. پاشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): آب پاش، عطرپاش، گلاب پاش، گهرپاش.
٣. (اسم مصدر ) [قدیمی] پاشیدن.
* پاش دادن: (مصدر متعدی ) پراکندن چیزی بر روی زمین مانند بذر و دانه، پراکنده کردن.

فرهنگ فارسی

سیاستمدار فرانسوی ( و. پاریس ۱۷۴۶ - ف. ۱۸۲۳ م . ) وی در ۱۷۹۲ م . وزیر جنگ فرانسه در ۱۷۹۳ شهردار پاریس بود . پاش یکی از رجال عهد انقلاب فرانسه است و مشاغل بزرگ و متعدد داشته شمار معروف ( آزادی برابری برادری ) ازوست .
۱- ( اسم ) پاشیدن برافشاندن . ۲- امراز ( پاشیدن ) ۳- در کلمات مرکب مانند گهرپاش . نمک پاش عطر پاش آب پاش گلاب پاش زر پاش مخفف پاشنده است . ۴- پریشان افشان .
امراز پاشیدن یعنی پریشان کن و از هم جداساز و برافشان شهری به کلمبیا

ویکی واژه

پاشیدن، برافشاندن.
امر از «پاشیدن».
در کلمات مرکب، مانند: نمک پاش، آب پاش، مخفف پاشنده‌
پریشان، افشان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم