لغت نامه دهخدا
ای دریغ آن حر هنگام سخا حاتم فش
ای دریغ آن گو هنگام وغاسام گراه.رودکی.گرچه حریفی تو به جنگ ملوک
ورچه تو را پیشه همیشه وغاست.فرخی.درون کام نهان کن زبان که تیغ خطیب
برای نام بود در برش نه بهر وغا.خاقانی.شیر خدا و صفدر میدان و بحر جود
جان بخش در نماز و جهانسوز در وغا.سعدی.رجوع به وغی شود. || بانگ مگس و پشه. ( مهذب الاسماء ).