ورف

لغت نامه دهخدا

ورف. [ وَ ] ( ع اِ ) آنچه رقیق و تنک باشد از پیرامون جگر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). لبه ٔجگر. آنجای از کناره های جگر که نازک باشد. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) وریف. وُروف. فراخ افتادن سایه و دراز و کشیده شدن آن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گسترده شدن و دراز شدن و کشیده شدن سایه. ( از اقرب الموارد ). || گوالیدن گیاه و نیک سبز گردیدن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سبز و خرم و شاداب شدن گیاه. ( از اقرب الموارد ). درخشیدن نبات از تاریکی. ( تاج المصادر بیهقی ).
ورف. [ وَ رَ ] ( ع مص ) گسترده شدن و دراز شدن و کشیده شدن سایه. ( از اقرب الموارد از لسان العرب ). رجوع به مدخل قبل شود.

فرهنگ فارسی

گسترده شدن و دراز شدن و کشیده شدن سایه

ویکی واژه

برف.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال راز فال راز فال حافظ فال حافظ فال تک نیت فال تک نیت