ورزم. [ وَ رَ ] ( اِ ) آتش باشد که به زبان عربی نار گویند. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( برهان ) ( آنندراج ) : تیر پرتاب تو در دیده بدخواه تو باد تا بود راستی تیر کج از تاب ورزم.سوزنی ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ).
فرهنگ معین
(وَ رَ ) (اِ. ) آتش ، نار.
فرهنگ عمید
آتش، شعلۀ آتش، گرمی آتش.
فرهنگ فارسی
( اسم ) آش نار : تیر پرتاب تو در دید. بد خواه توباد تا بود راستی تیر کج ازتاب ورزم . ( سوزنی )