هریوه

لغت نامه دهخدا

هریوه. [ هَِ / هََ وَ / وِ ] ( ص نسبی ) هروی. هراتی. ( یادداشت به خط مؤلف ). منسوب به هریو که صورتی از نام شهر هری یا هرات است :
چند برداری این هریوه خروش
نشود باد بر سماعش نوش.منجیک. || زر خالص و رائج را نیز گفته اند. ( برهان ). زر یا دینار هریوه مسکوک دارالضرب هرات است. سعید نفیسی در حاشیه تاریخ بیهقی نویسد: گویا درست تر آن باشد که در این معنی هم هریوه منسوب به هرات است زیرا تاکنون هریوه به تنهایی و به صورت اسم در متنی دیده نشده است و در همه جا زر هریوه یا دینار هریوه و به صورت صفت استعمال شده است. ( از حاشیه برهان چ معین ) :
چراغی گرفتم چنانچون بود
ز زرّ هریوه سر خنجری.منوچهری.... و مواضعت نهاده هر سالی که خراج فرستد برادرزاده را هزار دینار هریوه باشد. ( تاریخ بیهقی ). آنچه به نام ما باشد پنجاه هزار دینار هریوه کنی و مهر دیگر به نام فرزند سی هزار دینار هریوه. ( تاریخ بیهقی ). || زن فاحشه را هم می گویند. ( برهان ).

فرهنگ معین

( هِ وَ ) ۱ - (ص نسب . ) منسوب به هرات . ۲ - (اِ. ) زر خالص که در هرات رایج بود.

فرهنگ عمید

۱. = هروی
۲. مسکوک طلای خالص که در هرات رایج بوده: زر هریوه.

فرهنگ فارسی

منسوب بهریویاهری یاهرات، هراتی، هروی، زرهریوه، مسکوک طلای خالص که درهرات رایج بوده است
(صفت ) منسوب به هرات . ۱- اهل هرات مردم هرات

ویکی واژه

منسوب به هرات.
زر خالص که در هرات رایج بود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال فرشتگان فال فرشتگان فال انبیا فال انبیا فال زندگی فال زندگی