نیران

لغت نامه دهخدا

نیران. ( اِخ ) انیران. جز ایران. خارج از ایران. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به انیران شود :
جهاندار همداستانی نکرد
از ایران و نیران برآورد گرد.فردوسی.چو ایران و نیران به ما رام گشت
همه کام بهرام ناکام گشت.فردوسی.به ایران و نیران و روم آگهی است
که شیروی بر تخت شاهنشهی است.فردوسی.
نیران. ( ع اِ ) جمع نور است. رجوع به نور شود. || جمع نیر است. رجوع به نیر شود. || جمع نار است. رجوع به نار شود :
آن همه نور و راحت و نعمت
وین همه رنج و ظلمت و نیران.ناصرخسرو.به نیران شوق اندرونش بسوخت
حیا دیده بر پشت پایش بدوخت.سعدی.چشم بد دور محفلی دیدم
روشن از نور حق نه از نیران.هاتف.|| مجازاً، دوزخ. ( آنندراج ).
نیران. [ ن َی ْ ی ِ ] ( ع اِ ) تثنیه نیر به معنی ماه و خورشید است. رجوع به نَیِّر شود.

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (اِ. ) آتش ها، دوزخ ها. جِ نار.
(اِ. ) = انیران : غیرایران ، خارج از ایران .

فرهنگ عمید

= نار۲
غیر ایران.

فرهنگ فارسی

جمع نار
( اسم ) جمع نار : آتشهار : (( دوزخ آشامان دریا در زشیه. رخش او بی خبر گردند نشناسند نیران از میاه . ) ) ( عثمان مختاری . چا. همائی . ۴۹٠ )

فرهنگ اسم ها

اسم: نیران (دختر) (فارسی) (تلفظ: nirān) (فارسی: نیران) (انگلیسی: niran)
معنی: غیر ایران

ویکی واژه

آتش‌ها، دوزخ‌ها. جِ نار.
انیران: غیرایران، خارج از ایران.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال پی ام سی فال پی ام سی فال مارگاریتا فال مارگاریتا