ندار

لغت نامه دهخدا

ندار. [ ن َ ] ( نف مرکب ) ندارنده. که ندارد. مقابل دارنده. رجوع به دارنده شود. || نادار. ندارنده. نادارنده. فقیر. تهیدست. بی بضاعت. ارزانی. بی نوا. مقابل دارنده و دارا.
- با همدیگر ندار بودن ؛ در تداول ، رایگان بودن. شریک بودن در منافع. صمیمی بودن. صفا داشتن. رفاقت داشتن. یکی بودن.
- || در اصطلاح قمار، ندار بودن دو قمارباز در حلقه بازی آن است که روی دست همدیگر «توپ » نزنند و با یکدیگر برد و باختی نداشته باشند، از هم نبرند و به هم نبازند.
- امثال :
از نداربگیر بده به دارا، نظیر: از نخورده بگیر بده به خورده.

فرهنگ معین

(نَ ) (ص . ) (عا. ) ۱ - فقیر، تهی دست . ۲ - صمیمی ، یگانه .

فرهنگ فارسی

( صفت ) فقیربی چیزتهی دست : ماباهم نداریم .یانداربودن .۱ - دربازی قمارباکسی بردوباخت نداشتن وازکسی پول نگرفتن وبدو ندادن .۲ - برسبیل توسع به معنی بی رودربایستی بودن ویگانه بودن باکسی .

ویکی واژه

(عا.)
فقیر، تهی دست.
صمیمی، یگانه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال انگلیسی فال انگلیسی فال ای چینگ فال ای چینگ فال ورق فال ورق