نبیه

لغت نامه دهخدا

نبیه. [ ن َ ] ( ع ص ) نام آور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مشهور. ( فرهنگ نظام ). مشتهر. نابه. نَبَه ْ. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). ناموار. ( زمخشری ). بانام. نامی. نامور. مقابل خامل. || گرامی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ذوالنباهة. ( اقرب الموارد ). شریف. نابه. نبه. ( از اقرب الموارد ) ( ازمعجم متن اللغة ). شریف. ( فرهنگ نظام ). بزرگوار. ( زمخشری ). || آگاه. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).کیس. ( فرهنگ خطی ). بیدار. هشیار. فقیه :
هر یکی از درد غیری غافلند
جز کسانی که نبیه و عاقلند.مولوی.بهر این فرمود آن شاه نبیه
مصطفی که الولد سِرﱡ ابیه.مولوی.|| آگاهی دهنده. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات از لطایف ). ج ، نُبَهاء.

فرهنگ معین

(نَ ) [ ع . ] (ص . ) دانا و آگاه . ج . نبهاء.

فرهنگ عمید

۱. شریف.
۲. زیرک، دانا، آگاه.

فرهنگ فارسی

شریف، زیرک، آگاه ودانا، نبهائ جمع
(صفت )۱ - آگاه هوشیار:تااین سفیه نبیه شودواین بیمایه بپایه ای رسد...۲ - شریف بزرگوار.۳ - نام آورمشهورمقابل خامل : وصغیروکبیر ومجهول ووجیه وخامل ونبیه همه رابوقت استغاثت دریک نظم وسلک منخرط دارد. جمع :نبهائ.
تانیث نبی است پیغامبری که زن باشد یا سفره برگ خرما .

فرهنگ اسم ها

اسم: نبیه (دختر) (عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: nabih) (فارسی: نَبيه) (انگلیسی: nabih)
معنی: شریف، بزرگوار، آگاه، هوشیار

ویکی واژه

دانا و آگاه.
نبهاء.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم