نامزد

لغت نامه دهخدا

نامزد. [ زَ ] ( ن مف مرکب ) ( از: نام + زد، زده ). ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). معین. مخصوص. ( آنندراج ) ( بهار عجم ). نامبرده شده و معین گشته برای شغل و عملی. مقررشده و نصیب کرده شده.( از ناظم الاطباء ). تخصیص داده شده : و چون برنشستندی به تماشای چوگان محمد و یوسف به خدمت در پیش امیر مسعود بودندی با حاجبی که نامزد بود. ( تاریخ بیهقی ). و در دل کرده بود که ما را به ری ماند و خراسان و تخت ملک نامزد محمد باشد. ( تاریخ بیهقی ). تاش به زمین آمد و خدمت کرد امیر گفت تا برنشاندندش و اسب سپاه سالار عراق خواستند و شراب دادندش و همچنان مقدمان را که با وی نامزد بودند. ( تاریخ بیهقی ص 283 ). و آن قوم زندانیان که نامزد یمن بودند مقدمی ایشان و هرزبن به آفرید داشت. ( فارسنامه ابن بلخی ص 95 ).
از آسمان دو برج به شمسند نامزد
هرچند از آن اوست همه ملک آسمان.سوزنی.آری به درد و داغ سرانند نامزد
اینک پلنگ در برص و شیر در جذام.خاقانی.مملکت اختیار نامزد عشق و تو
از دربار خیال پای فروتر گذار.خاقانی.لشکر غم زآن گشاد آمد دوران او
کابلق روز و شب است نامزد ران او.خاقانی.آنچنانکه در بارگاهی بانگ برآید و گوگوئی درافتد فلان کس نامزد سیاست است. ( کتاب المعارف ). آن نیز همچنان است که بانگ و گوگو میکنند اکنون چون نظر بد کردی گوگوئی است که ترا نامزد عقوبت کردند. ( کتاب المعارف ).
- نامزد بودن کسی را ؛ به نام او بودن. خاص او بودن : از اینجا برخیزید و بدین ولایات که نامزد شما باشد بروید تا ما بازگردیم. ( تاریخ بیهقی ص 598 ). و تخت ملک نامزد محمد باشد. ( تاریخ بیهقی ص 215 ).
|| کسی که برای چیزی که بعد واقع میشود معین شده باشد. ( فرهنگ نظام ). || پسر یا دختر جوانی که برای زناشوئی با همسر آینده خود نام برده و تعیین شده است.رجوع به نامزدی و نامزدبازی شود.

فرهنگ معین

(زَ ) (اِ. ص . ) ۱ - دختر و پسری که برای زناشویی قرار گذاشته باشند. ۲ - کاندید، شخصی که برای به عهده گرفتن مسئولیتی معرفی شده باشد.

فرهنگ عمید

۱. آن که برای گرفتن شغلی یا تصدی پستی اعلام آمادگی می کند: نامزد ریاست جمهوری.
۲. دختر یا پسر جوانی که برای زناشویی قول و قرار گذاشته باشند.
۳. کسی که برای کاری در نظر گرفته شده.

فرهنگ فارسی

دختروپسری که برای ازدواج قول وقرارگذاشته اند
( صفت ) نام برده .۲ - شخص معین شده (برای کاروشغلی )منصوب :[ وهریک راباامینی متدین ازقبل دیوان اعلی نامزدقطری ازاقطار ممالک نمود.] ۳ - تعیین شده ( کاروشغل محل ) برای کسی:[ ودردل کرده بودکه مارابه ری ماندوخراسان وتخت ملک نامزدمحمدباشد.] ۴ - پسریادخترجوانی که برای زناشویی با همسر آینده خوددرنظرگرفته شده : [ ایشان را بنگر که تا چند روزگار شد که نامزد یکدیگرند و دست برهم ننهاده اند ] ۵ - نام زدن :[ و از اثر آن نامزد بر دلت تیرگی بیفتد .

فرهنگستان زبان و ادب

{candidate} [علوم سیاسی و روابط بین الملل] شخصی که برای تصدی سمتی پیشنهاد می شود یا خود داوطلب تصدی آن سمت می شود

دانشنامه عمومی

نامزد (فیلم ۲۰۰۸). نامزد ( انگلیسی: The Candidate ) فیلمی دانمارکی است که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به دیوید دنسیک اشاره کرد.

ویکی واژه

(مجاز): آنکه داوطلب بر عهده گرفتن کاری یا قرار گرفتن در موقعیتی است. شخصی که برای به عهده گرفتن مسئولیتی معرفی شده باشد. کاندید.
روابط عاشقانه دختر و پسری که برای زناشویی قرار گذاشته باشند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال راز فال راز فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال عشقی فال عشقی