منوی

لغت نامه دهخدا

منوی. [ م َ ن َ وی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به مناة که نام بتی است. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مناة شود.
منوی. [ م َ ن َ وی ی / م َ ن َ ] ( ص نسبی ) منسوب به مانی. مانوی :
حدیث رقعه توزیع بر تو عرضه کنم
چنانکه عرضه کند دین به مانوی منوی.منوچهری ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 127 ).
منوی. [ م َ ن َ وی ی / م َ ن َ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به منی ، آب مرد.
- شریان منوی ؛ در مردان به بیضه ها متفرق شده ، در زنان به تخمدان و رحم و شیپورهای آن میرود... در مردان ، در کنار مجرای ناقل منی واقع و با آن و با اورده منویه بند بیضه را مشکل کرده از مجرای اربیه می گذرد... رجوع به جواهرالتشریح میرزا علی ص 385 و منی شود.
منوی. [ م َن ْ وی ی ] ( ع ص ) نیت کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). نیت شده. آهنگ کرده. در دل گرفته. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). مَنویَة؛ قصدشده. رجوع به مدخل بعد شود.

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) نیت کرده شده ، قصد شده .

فرهنگ عمید

نیت شده، قصد شده.

فرهنگ فارسی

نیت کرده شده، قصد شده
( اسم ) نیت کرده شده قصد شده .
منسوب به منی آب مرد

دانشنامه عمومی

منوی (شهر). منوی ( شهر ) ( به انگلیسی: Manvi ) یک زیستگاه انسانی در هند است که در ناحیه رایچور واقع شده است.
منوی ۱۰ کیلومترمربع مساحت و ۳۷٬۶۱۳ نفر جمعیت دارد و ۳۶۱ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

ویکی واژه

نیت کرده شده، قصد شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال امروز فال امروز فال احساس فال احساس فال اوراکل فال اوراکل