مغرف
مغرف. [ م ِ رَ ] ( ع ص ) فارس مغرف ؛ سوار شتاب رو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سوار شتاب رو. ج ، مغارف. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || اسب تندرو. ( از اقرب الموارد ).
مغرف. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) به کف دست آب گیرنده. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
کیل ارزاق جهان را مشرفی
تشنگان فضل را تو مغرفی.مولوی.
(مِ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - سوار تندرو. ۲ - اسب تندرو، ج . مغارف .
آب بردارنده با دست.
سوار تندرو.
اسب تندرو؛
مغارف.