مسین

لغت نامه دهخدا

مسین. [ م ِ ] ( ص نسبی ) ( از: مس + ین ، پسوند نسبت )از مس. از جنس مس. ساخته شده از مس. ( ناظم الاطباء ). مسی. مسینه. و رجوع به مسی و مسینه شود :
زر ندیدستی که بی قیمت شود
چون بینداییش با چیزی مسین.ناصرخسرو.ستوری مسین دید در پیکرش
یکی رخنه با کالبد درخورش.نظامی.|| به رنگ مس. مسی رنگ.
مسین. [ م ِ ] ( اِخ ) نام شهری به جزیره صِقلیه مشرف بر تنگه ای به همین نام بین صقلیه و جنوب ایتالیا. این شهر بالغ بر 236000 تن جمعیت دارد و صنایع عمده آن تهیه مواد غذائی ، چرم سازی و وسائل ساخته شده از چرم است. مسینا. مسینه. ( از دائرة المعارف کیه ). || نام تنگه ای بین جزیره صقلیه و جنوب ایتالیا ناحیه کالابر که بالغ بر 42هزار گز طول دارد. پهنای این تنگه از 3 تا 18هزار گز متفاوت است. این تنگه دو دریای تیرنین و یونین را که از شعبات مدیترانه هستند به هم مربوط میسازد. ( از دایرة المعارف کیه ).

فرهنگ عمید

= مِسی

فرهنگ فارسی

شهریست در کشور ایتالیا در شمال شرقی جزیره سیسیل در کنار تنگه ای بهمین نام دارای ۲۶۷٠٠٠ تن سکنه . در ۱۹٠۸ زلزله شدیدی آنرا ویران ساخت . این شهر به فراوانی میوه مشهور است.
( صفت ) منسوب به مس ساخته از مس : ظروف مسین .

فرهنگ اسم ها

اسم: مسین (پسر) (فارسی) (تلفظ: masin) (فارسی: مَسین) (انگلیسی: masin)
معنی: بزرگ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال جذب فال جذب فال پی ام سی فال پی ام سی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی