مرمری

لغت نامه دهخدا

مرمری. [م َ م َ ] ( ص نسبی ) مرمرین. منسوب به مرمر. چون مرمر.از مرمر. رجوع به مرمر شود. || به رنگ مرمر. به سپیدی مرمر. سخت سپید. به رنگ سپید درخشان.
- سینه مرمری ؛ ( به فک اضافه ) زن یا دختری که سینه هایی به سپیدی مرمر داشته باشد.
- لوبیای مرمری ؛ قسمی لوبیای سفید درشت. لوبیای سفید. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| قسمی سنگ که چون مزور پادزهر داروفروشان فروشند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به مرمر : ۱- ساخته از مرمر: مجسم. مرمری . ۲- مانند مرمر: سین. مرمری .

فرهنگ اسم ها

اسم: مرمری (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: marmari) (فارسی: مَرمَري) (انگلیسی: marmari)
معنی: منسوب به مرمر، ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر، به رنگ مرمر، ( مرمر، ی ( پسوند نسبت ) )، ساخته شده از مرمر، یا از جنس مرمر، سفید، ی مرمر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم