مبالات. [ م ُ ] ( ع مص ، اِمص ) ( از «مبالاة» عربی ) باک داشتن. ( دهار ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( غیاث ) ( آنندراج ). || اندیشه کردن. ( غیاث ). التفات کردن. ( آنندراج ). مأخوذ از تازی تدبیر و اندیشه و تفکر در کار و قید و توجه و بصیرت و آگاهی. ( ناظم الاطباء ). - بی مبالات ؛ بی تدبیر و بی قید و بی فکر و اندیشه و بی پروا و بی اعتناء. ( ناظم الاطباء ). - قلت مبالات ؛ بی توجهی و غفلت.( ناظم الاطباء ). مبالاة. [ م ُ ] ( ع مص ) ( از «ب ل ی » )التفات کردن و باک داشتن. ما ابالیه و به بالاً و بالة و بلاء و مبالاة.التفات نمی کنم و باک نمی دارم و کذلک لم ابال و لم ابل و لم ابل بکسر لام. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(مُ ) [ ع . مبالاة ] (مص ل . ) اندیشه و تفکر در کار.
فرهنگ عمید
۱. اهتمام، توجه، اعتنا. ۲. در امری فکر و اندیشه کردن.
فرهنگ فارسی
درکاری اهتمام کردن، درامری فکرواندیشه کردن ( مصدر ) ۱ - فکر کردن در امری اندیشیدن . ۲ - اهتمام کردن . یا بی مبالات . ۱ - بدون تفکر بی اندیشه : و از اقدام بی تحاشی آن قوم بر قصد ولایت چنو پادشاهی قادر و قاهر و اقتحام بی مبالات آن جماعت در غمار دیار ... شکسته شد . ۲ - بی قید و بند سهل انگار : ... هنرمند خوبی است لیکن در کارهایش کمی بی مبالاتی است .