مأورد. [ وَ ] ( ع اِ مرکب ) ماءالورد.گلاب. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ماورد. ( الابنیه ). رجوع به ماءالورد و گلاب شود. ماورد. [ وَ ] ( از ع ، اِ مرکب ) مخفف ماءالورد. گلاب. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : گویی که مشاطه زبر فرق عروسان ماورد همی ریزد باریک بمقدار.منوچهری.ماورد و ریحان کن طلب توزی و کتان کن سلب وز می گلستان کن دو لب آنجا که این چار آمده.خاقانی.از اندودن مشک و ماورد و عود به جودی شده موج طوفان جود.نظامی.غبار خط معنبر نشسته بر گل روی چنانکه مشک به ماورد بر سمن سایی.سعدی ( کلیات چ مصفا ص 735 ).
فرهنگ معین
(وَ ) [ ع . ماءالورد ] (اِمر. ) گلاب .
فرهنگ عمید
گلاب.
فرهنگ فارسی
( اسم ) گلاب : گویی که مشاطه زبر فرق عروسان ماورد همی ریزد باریک بمقدار . ( منوچهری ) گلاب گلاب