ماهار. ( اِ ) به معنی مهار شتر است و آن به منزله عنان باشد مر شتر را. ( برهان ). به معنی مهار است ومهار شتر. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). مهار شتر، اما مهار در فارسی رسن شتر را گویند که ساربان گیرد و به تازی مِهار به معنی چوبی که در بینی شتر کنند و رسن را زمام گویند. ( فرهنگ رشیدی ). زمام شتر : برفتند صندوقها را به پشت کشیدند و ماهار اشتر به مشت.فردوسی. || مهار. شناق. وکاء ( در مشک ) . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ): الشنق ؛ ماهار واکشیدن و درآویختن مشک از جای. ( تاج المصادر بیهقی ، یادداشت ایضاً ). || چوبی که در بینی شتر کنند. ( فرهنگ فارسی معین ) : که بر آب و گل نقش بنیاد کرد که ماهار در بینی باد کرد.رودکی ( ازفرهنگ رشیدی ).دراین صندوق ساعت عمرها این دهر بی رحمت چو ماهارند بر اشتر بدین گردنده پنگانها.ناصرخسرو.
فرهنگ معین
(اِ. ) مهار.
فرهنگ عمید
چوب کوچکی که در پرۀ بینی شتر جا می دهند و ریسمان را به آن می بندند، مهار: که بر آب و گل نقش ما یاد کرد / که ماهار در بینی باد کرد (رودکی: ۵۴۱ ).