لنگ و لوک. [ ل َ گ ُ ] ( ص مرکب ، از اتباع ) لنگ آن است که پای او معیوب باشد و لوک آنکه بهر دو کف دست و زانو راه رود. ( حاشیه مثنوی ) : در چنین بند لنگ مانده و لوک در چنین سمج کور گشته و کر.مسعودسعد.با سر پوشیدگان درگاه ، درکله مصاف پیوستن کار لنگان و لوکان و بی فرهنگان است. ( مقامات حمیدی ). خمخانه خر سرای خر پیر نه راه بری نه بار برگیر زین لاشه و لنگ و لوک پیری از دم تا گوش مکر و تزویر.سوزنی.لنگ و لوک و چفته شکل و بی ادب سوی او می غیژ و او را می طلب.مولوی.
فرهنگ معین
(لَ گُ ) (ص مر. ) آن که پا و دستش معیوب باشد.
فرهنگ فارسی
آنکه پا و دستش معیوب باشد : زین لاشه و لنگ و لوک پیری از دم تا گوش مکر و تزویر . ( سوزنی لغ. ) از اتباع . لنگ آنست که پای او معیوب باشد و لوک آنست که به هر دو دست و زانو راه رود .