لاب

لغت نامه دهخدا

لاب. ( ع اِ ) ج ِ لابة. سنگلاخ سوخته. ( منتهی الارب ).
لاب. ( اِخ ) جایگاهی است در شعر. ( معجم البلدان ).
لاب. ( اِخ ) از بلاد نوبه. صنفی از غلامان سیاه را از آنجا آرند و کافور اخشیدی و نیز صندل لابی از آنجاست. متنبی گوید کان الاسودَ اللابی فیهم. ( معجم البلدان ).
لاب. ( اِخ ) نام پسر ادریس علیه السلام. ( برهان ).
لاب. ( اِخ ) نام حکیمی که اسطرلاب را او وضع کرده است. ( برهان ). نام حکیمی یونانی که اصطرلاب منسوب بدوست. ( آنندراج ). برخی گویند نام پسراسطر است و اسطر نام پادشاهی بوده از یونان. ( برهان ). نام مردی ، گویند از هند است و اسطرلاب منسوب به وی. قیل الاصل انّه سطر اسطراً و بنی علیه حساباً بمعرفة الاقالیم السبعة فی صفائح من نحاس فقیل الاسطرلاب ثم مزجا و نزعت الاضافة فقیل الاسطرلاب معرفة و قدیقال الاسطرلاب بتقدم السین علی الطّاء. ( منتهی الارب ). آنچه صاحب برهان و دیگران در معنی لاب و اسطرلاب آورده اند غلط است. کلمه اسطرلاب کلمه ای است یونانی مرکب از آسترن به معنی ستاره و لامبانین به معنی اخذ و گرفتن. رجوع به لغت اسطرلاب و استرلاب درهمین لغت نامه شود. || ( اِ ) به لغت یونانی آفتاب را گویند. ( برهان ). آفتاب. ( آنندراج ) ( شمس اللغات ). || اندازه آفتاب. ( شمس اللغات ).
لاب. [ لاب ب ] ( اِخ ) لوپر فیلیپ. از آباء یسوعیین فرانسه. مولد بورژ ( 1607-1670 م. ). مؤلف کتاب مجموعه عمومی سنوذسات مقدس .

فرهنگ معین

(ق . ) (عا. ) کاملاً، کلاً.

فرهنگ فارسی

دانشمند علوم الهی و جغرافی ( و . بورژ ۱۶٠۷ - ف. ۱۶۷٠ م . ) . وی کتابهایی دارد که از آن جمله اند : [ جغرافیایی سلطنتی با نقشه و جدول شهرها و استانهای امپراتوری فرانسه ] [ مجموعه شرح حال پدران مقدس ] [ مجموعه عمومی روحانیان مقدس صاحب نظر . ]
کاملاکلا : این گوشت لاب ماهیچه است .
نام حکیمی که اسطرلاب را او وضع کرده است

ویکی واژه

(عا.)
کاملاً، کلاً.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال کارت فال کارت فال فرشتگان فال فرشتگان فال شمع فال شمع