قناع

لغت نامه دهخدا

قناع. [ ق ِ ] ( ع اِ ) پرده و پوشش که بر بالای مقنعه پوشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیزی که زن سر خود را بوسیله آن پوشد و آن وسیعتر است از مقنع و مقنعه. ( اقرب الموارد ) :
چو یوسف بر آیم بتخت قناعت
درآویزم از چهره زرین قناعی.خاقانی.|| طبق از برگ خرما. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). که در آن طعام گذارند. ج ، اقناع و اقنعة. ( اقرب الموارد ). || پرده دل. || سلاح و ساز. ج ، قُنُع.( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(قِ ) [ ع . ] (اِ. ) پارچه ای که بدان زنان سر خود را پوشانند، روسری .

فرهنگ عمید

پارچه ای که زنان سر خود را با آن می پوشانند، روسری.

فرهنگ فارسی

روسری، آنچه که نان با آن سرخودرابپوشانند
( اسم ) پارچه ای که زنان سر خود را پوشانند روسری جمع : اقناع اقنعه .

ویکی واژه

پارچه‌ای که بدان زنان سر خود را پوشانند، روس
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال عشقی فال عشقی فال فنجان فال فنجان فال ارمنی فال ارمنی