قعب

لغت نامه دهخدا

قعب. [ ق َ ] ( ع اِ ) قدح چوبین. ( دهار ). کاسه مغاک بزرگ درشت یا مایل به کوچکی ، یا کاسه ای که یک کس را سیر کند. ( منتهی الارب ). القدح الضخم الغلیظ الجافی ، و قیل الی الصغر، و قیل یروی الرجل. ( اقرب الموارد ). ج ، اَقْعُب ، قِعاب ، قِعَبة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || تک سخن و غور آن. ( منتهی الارب ): قعب الکلام ؛ غوره. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - قدح بزرگ . ۲ - کاسه ای که یک نفر را سیر کند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کاسه مغاک بزرگ قدح بزرگ ۲ - کاسه ای که یک کس را سیر کند .

ویکی واژه

قدح بزرگ.
کاسه‌ای که یک نفر را سیر کند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال رابطه فال رابطه فال ارمنی فال ارمنی فال انبیا فال انبیا