۱. توانستن، توانایی داشتن، توانایی انجام دادن کاری یا ترک آن. ۲. توانایی، نیرو. ۳. سلطه، نفوذ فرمان. * قدرت داشتن: (مصدر لازم ) نیرو و توانایی داشتن. * قدرت کردن: (مصدر لازم ) قدرت و توانایی نشان دادن. * قدرت نمودن: = * قدرت کردن
فرهنگ فارسی
توانستن، توانایی داشتن، توانایی ۱ - ( مصدر ) توانایی داشتن توانستن ۲ - ( اسم ) توانایی ۳ - الف - صفتی است که تاثیر آن بر وفق اراده باشد ب - مبدا قریبی است که افعال مختلف از آن صادر شود ومبدائ عبارتست از فاعل موثر و قریب یعنی بدون واسطه ج - قوه ای که مستجمع شرایط تاثیر باشد و مرادف است با استطاعت. از شاعران دهلوی هندوستان است که دیوانی بیست هزار بیتی و منظومه موسوم به نتایج الافکار داشته و بسال ۱۲٠۵ هجری در مرشد آباد هند درگذشته است.
فرهنگ اسم ها
اسم: قدرت (پسر) (عربی) (تلفظ: qodrat) (فارسی: قدرت) (انگلیسی: ghodrat) معنی: توانایی، توان، سلطه و نفوذ، ( در فلسفه قدیم ) توانایی ویژه ی موجود زنده که با آن از روی قصد و اراده عملی را انجام می دهد یا ترک می کند
ویکی واژه
توانستن؛ توانایی داشتن؛ توانایی انجام دادن کاری یا ترک آن از روی اراده و اختیار. توانایی؛ نیرو. سلطه؛ نفوذ فرمان. توانایی تأثیر گذاشتن بر کسی یا چیزی. ظرفیت. توانایی بالقوه برای تغییر دیگران.