فرو رفته

لغت نامه دهخدا

فرورفته. [ ف ُرو رَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) بزیررفته. پایین رفته.
- فرورفته دم ؛ ستم کش و مغموم و بلادیده. ( ناظم الاطباء ). بی زبان. کسی که هرچه ستم کنند دم برنیاورد.
|| سپری شده. گذشته :
نه از آن روز فرورفته عمر
پس پیشین خبری خواهم داشت.خاقانی.

فرهنگ معین

(فُ. رَ تِ ) (ص مف . ) اندوهگین ، مغموم .

فرهنگ عمید

۱. ویژگی آنچه سطح آن گود شده باشد.
۲. [قدیمی، مجاز] گذشته، سپری شده: نه ازآن روز فرورفتهٴ عمر / پس پیشین خبری خواهم داشت (خاقانی: ۸۳ ).
۳. [مجاز] مستغرق، مشغول.

فرهنگ فارسی

به زیر رفته . پایین رفته

ویکی واژه

اندوهگین، مغموم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال زندگی فال زندگی فال تاروت فال تاروت فال تخمین زمان فال تخمین زمان