فرناد. [ ف َ ] ( اِ ) در سنسکریت پرانَدَ . ( از حاشیه برهان چ معین ). پایاب و پایان. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( آنندراج ) : گذاره کرده بیابانهای بی انجام سپه گذاشته از آبهای بی فرناد.فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 34 ).
فرهنگ معین
(فَ ) [ سنس . ] (اِ. ) پایاب .
فرهنگ عمید
۱. پایاب: گذار کرده بیابان های بی انجام / سپه گذاشته از آب های بی فرناد (فرخی: ۳۴ ). ۲. پایان.
فرهنگ فارسی
پایاب . توضیح به معنی پایان هم نوشته اند ولی به نظر می رسد که این معنی را به قرینه شواهد پایاب ساخته باشند چه در شواهد ذیل ترکیب بی فرناد آمده : گذار کرده ز پایابهای بی انجام سپه گذاشته از آبهای بی فرناد . ( فرخی ) کی توان فریاد کرد از جور بی فرناد تو ? ( سوزنی رشیدی ) دربیت اول بی فرناد یعنی بدون پایاب و گذر و در مصراع اخیر مجازا به معنی بی انتها و بسیار آمده و به تنهایی نمی توان آن را به معنی پایان و انتها گرفت .
فرهنگ اسم ها
اسم: فرناد (پسر) (فارسی) (تلفظ: farnād) (فارسی: فَرناد) (انگلیسی: farnad) معنی: پایان، سرانجام، توانایی، پایاب، ( در سنسکریت ) پرانَدَ ( آب )، ( در برهان ) پایاب و پایان آمده، پایان و پایاب