لغت نامه دهخدا
فرقان. [ ف ُ ] ( ع اِ ) آنچه بدان فرق کنند میان حق و باطل. || شکافتگی دریا. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ظرف. ( اقرب الموارد ). || فیروزی. ( منتهی الارب ). نصر. ( اقرب الموارد ). || حجت و بیان واضح. ( منتهی الارب ). برهان. ( اقرب الموارد ). || صبح. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سپیده دم. ( منتهی الارب ). سحر. ( اقرب الموارد ). || کودکان. || ( اِخ ) قرآن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) :
خدای طاعت خویش و رسول و سلطان خواست
نکرد فرق در این هر سه امر در فرقان.عنصری.فرقان به نزد مردم عامی بود بزرگ
لیکن بزرگتر به بر مردم بصیر.منوچهری.او رسول مرسل این شاعران روزگار
شعر او فرقان و معنی هاش سرتاسر سُنَن.منوچهری.همچنان کاندر گزارش کردن فرقان به خلق
هیچکس انباز و یار احمد مختار نیست.ناصرخسرو.ورت آرزوی لذت حسی بشتابد
پیش آر ز فرقان سخن آدم و حوا.ناصرخسرو.خواندن فرقان و زهد و علم و عمل
مونس جانند هر چهار مرا.ناصرخسرو.عجب نبود گر از فرقان نصیبت نیست جز نقشی
که از خورشید جز گرما نبیند مرد نابینا.سنائی.بعد از سه مراتب آدمی زاد
بعد از سه کتب رسید فرقان.خاقانی.گر همه زهر است خلق از زهر خلق اندیشه نیست
هرکه را تریاق فاروقش ز فرقان آمده.خاقانی.نه خود سلطان درویشان خاص است احمد مرسل ؟
که از نون والقلم طغراست برمنشور فرقانش.خاقانی.|| یوم الفرقان ؛ روز جنگ بدر. ( منتهی الارب ). || تورات. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( ع مص ) جدا کردن. ( منتهی الارب ). جدا کردن قسمتهای چیزی. ( اقرب الموارد ). رجوع به فرق شود. || حکم نمودن در چیزی. ( منتهی الارب ). جدا کردن میان حق و باطل. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل ). || شکافتن دریا را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( ص ) جداکننده میان حق و باطل. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ).