فرخ لقا

لغت نامه دهخدا

فرخ لقا. [ ف َرْرُ ل َ ] ( اِخ ) نام قهرمان کتاب امیرارسلان رومی نوشته نقیب الممالک است. او دختر پطرس شاه فرنگی است. امیرارسلان بدو عاشق شد و به دنبال وی به فرنگ رفت و دچار حوادثی گشت که به تفصیل در آن کتاب ذکر شده است.

فرهنگ معین

( ~. لِ ) [ فا - ع. ] (ص مر. ) خوش - صورت، زیباروی.

فرهنگ عمید

زیباروی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - خوش صورت زیبا چهر زیبا روی ۲ - نیکو دیدار خوش برخورد.

فرهنگ اسم ها

اسم: فرخ لقا (دختر) (فارسی، عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: f.-leqā) (فارسی: فرّخ‌لقا) (انگلیسی: farrokh-legha)
معنی: زیباروی، خوش برخورد، خوش صورت، زیبا چهر، نیکو دیدار، ( اَعلام ) قهرمان داستان امیر ارسلان رومی، دختر پترس شاه فرنگی، که امیر ارسلان با دیدن تصویرش، عاشق او شد و در صدد یافتن او برآمد، فرخ ( فارسی ) + لقا ( عربی )، زیبارو، نام زنی در کتاب امیرارسلان

ویکی واژه

خوش - صورت، زیباروی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم