فرامش

لغت نامه دهخدا

فرامش. [ ف َ م ُ ] ( اِ ) مخفف فراموش که از یاد رفتن و از خاطر محو شدن باشد. ( برهان ). فراموش. فرامشت :
گرچه در داوری زبونکش نیست
از حسابش کسی فرامش نیست.نظامی.ترکیب ها:
- فرامش شدن . فرامشکار. فرامشکاری. فرامش کردن. فرامشی. رجوع به این مدخل ها و نیز رجوع به فرامشت و فراموش شود.

فرهنگ معین

(فَ مُ ) نک فراموش .

فرهنگ عمید

= فراموش

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) از یاد رفتن از خاطر محو شدن ۲ - ( صفت ) از یاد رفته از خاطر محو شده : مبادت فراموش گفتار من .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم