فراتر

لغت نامه دهخدا

فراتر. [ ف َ ت َ ] ( ق مرکب ) پیش تر. ( آنندراج ). جلوتر. آن سوتر. ( یادداشت بخط مؤلف ). اغلب در ترکیب به کار رود، مانند :
بگفتا فراتر مجالم نماند
بماندم که نیروی بالم نماند.سعدی.- پای فراتر نهادن :
از نرد سه تا پای فراتر ننهادیم
هم خصل به هفده شد و هم دادسر آمد.سوزنی.- فراتر آمدن ؛ پیش آمدن : نه جای خود نشست بلکه فراتر آمد. ( تاریخ بیهقی ).
بدین صفت که تویی دل نه جای حضرت توست
فراتر آی که ره در میان جان داری.سعدی.- فراتر رفتن ؛ پیش رفتن و نزدیک شدن به چیزی :
آن آتشی که قبله زردشت و عید اوست
میدیدمش ز دور و نرفتم فراترش.خاقانی.- فراتر شدن :
عجب درماند شاپور از سپاسش
فراتر شد که گردد روشناسش.نظامی.که حیف است از اینجا فراتر شدن
دریغ است محروم از این در شدن.سعدی.|| ( ص تفضیلی ) بیشتر و ارزنده تر : هر حکمتی رااعجازی هرچه فراتر. ( کلیله و دمنه ). فراتر صورت تفضیل «فرا» است. رجوع به فرا شود.

فرهنگ معین

( فَ تَ ) (ق . ) ۱ - پیش تر، جلوتر. ۲ - نزدیک تر. ۳ - بلندتر، بالاتر. ۴ - باارزش تر.

فرهنگ عمید

۱. پیش تر، جلوتر.
۲. بیشتر.
۳. (صفت ) [قدیمی] برتر.
۴. نزدیک تر.

فرهنگ فارسی

پیشتر، نزدیکتر، جلوتربلندتر، بالاتر
۱ - پیشتر جلو تر : ۲ - نزدیکتر ۳ - بالاتر ۴ - ارزنده تر .

ویکی واژه

پیش تر، جلو
نزدیک
بلندتر، بالا
باارزش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تماس فال تماس فال تاروت فال تاروت فال ابجد فال ابجد