فایز

لغت نامه دهخدا

فایز. [ ی ِ ] ( ع ص ) فائز. رستگار. غالب و چیره. ( یادداشت بخط مؤلف ). فائز. رجوع به فائز شود.

فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . فائز ] ۱ - (اِفا. ) رهایی یابنده ، رستگار شونده . ۲ - (ص . ) رستگار، پیروز.

فرهنگ عمید

۱. رهایی یابنده.
۲. رستگار.
۳. پیروز.
۴. فایل.

فرهنگ فارسی

محمد علی از کنتران دشستان و شاعر دو بیتی سرای ( ف. ۱۳۲٠ ه ق . ) . وی بازویی قوی و بیانی گیرا داشت و در ۷٠ سالگی در گذشته . دیوان او شامل دو بیتی های دلکش در دست است .
فایز، رهائی یابنده، رستگارشونده، پیروزی یابنده، پیروز، رستگار
( اسم ) ۱ - رستگار شونده رستگار ۲ - پیروزی یابنده پیروز غالب فاتح .

فرهنگ اسم ها

اسم: فایز (پسر) (عربی)
معنی: نایل، رستگار

ویکی واژه

فائز
رهایی یابنده، رستگار شونده.
رستگار، پیروز.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال ورق فال ورق فال چای فال چای فال میلادی فال میلادی