ینگا

لغت نامه دهخدا

ینگا. [ ی َ ] ( ترکی، ص ) ینگی. نو. ( آنندراج ).
ینگا. [ ی ِ / ی َ ] ( ترکی، اِ ) مشاطه. ( آنندراج ). ینگه عروس. زنی که دست عروس به دست داماد دهد. زنی که همراه عروس از خانه پدر به خانه شوی رود. ( یادداشت مؤلف ):
آن شب گردک نه ینگا دست او
خوش امانت داد اندر دست شو.مولوی.و رجوع به ینگه شود. || زن برادر و زن عم. ( آنندراج ). || کدبانو. ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

نو، جدید.

فرهنگ فارسی

مشاطه ینگه عروس زنی که دست عروس را به دست داماد دهد

جمله سازی با ینگا

آن شب گردک نه ینگا دست او خوش امانت داد اندر دست تو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
کصخل
کصخل
ارق ملی
ارق ملی
لنگ
لنگ
رویت
رویت