فاجر

لغت نامه دهخدا

فاجر. [ ج ِ ] ( ع ص ) تبهکار. زناکار. ( اقرب الموارد ). || دروغگو و کسی که سوگند دروغ میخورد. || سواری که از زین متمایل گردد. ( ناظم الاطباء ). || نافرمان. || متمول و مالدار. || ساحر و جادوگر. ( منتهی الارب ). ج ، فُجّار، فاجرون ، فَجَرة. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(ج ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - گناهکار، تبهکار. ۲ - زناکار.

فرهنگ عمید

۱. گناهکار، تباه کار، نابکار.
۲. [قدیمی] زناکار.

فرهنگ فارسی

گناهکار، تباهکار، زناکار، نابکار
( اسم ) ۱ - گناهکار تبهکار ۲ - زنا کار جمع : فاجرین فجار فجره
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم