غسک

لغت نامه دهخدا

غسک. [ غ َ س َ ] ( اِ ) جانوری است از کیک و شپش بزرگتر، و در میان رختخواب میباشد، و مانند کیک و شپش خون آدمی خورد، و آن را در دارالمرز و گیلانات «ساس » گویند، و در هندوستان «کتمل » و در هند دکن «مکن » خوانند. ( برهان قاطع ). جانوری است کوچک گزنده. ( غیاث اللغات ). کرمی است که از بدن آدم خون میمکد و آن را کهتمل و ساس گویند. ( فرهنگ رشیدی ). ساس که جانورکی است بزرگتر از کیک و شپش. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ساس شود :
دوشم همه شب غسک چو شمشیر بخست
اندام مرا چو ناخن شیر بخست.مسعودسعد.مدتی شد که چنین شیر خود از بیم غسک
اندرین سمج ز خواب و خور و آرام جداست.مسعودسعد.
غسک. [ غ َ س َ ] ( ع اِ ) تاریکی اول شب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مبدل غسق است. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(غَ سَ ) (اِ. ) ساس .

فرهنگ عمید

ساس: مدتی شد که چنین شیر خود از بیم غسک / اندراین سمج ز خواب و خور و آرام جداست (مسعودسعد: ۸۵ ).

ویکی واژه

ساس.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال مکعب فال مکعب فال جذب فال جذب فال تخمین زمان فال تخمین زمان