غزغان

لغت نامه دهخدا

غزغان.[ غ َ ] ( ترکی ، اِ ) دیگ طعام پزی. غزغن. غزغند : و هرسال به بهانه ایلچیان چندین هزار زیلو و جامه خواب و غزغان و اوانی و آلات مردم میبردند. ( تاریخ غازانی چ انگلستان ص 250 ). زیلو و جامه خواب و غزغان و دیگر آلات از خانه مردم جهت ایلچیان برگرفتندی. ( تاریخ غازانی ص 356 ). رجوع به غزغن و غزغند شود.

فرهنگ عمید

= قازغان

فرهنگ فارسی

( اسم ) دیگ طعام پزی .

ویکی واژه

ترکی
دیگ خوراک‌پزی. غزغن. غزغند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال ای چینگ فال ای چینگ فال فرشتگان فال فرشتگان فال کارت فال کارت