لغت نامه دهخدا
مر باز جهان را به تن تذروی
مر یوز طمع را به دل غزالی.ناصرخسرو.از دور تیغ خسرو چون سبزه وش نمودی
گستاخ پیش رفتی هم گور و هم غزالش.خاقانی.تو کز تفحص عنقا غبار خواهی شد
چرا غزال قناعت نمیکنی تسخیر.خاقانی.جلوه گر از حجله گلها شمال
گل شکر از شاخ گیاهان غزال.نظامی.چو آهو زین غزالان سیر گشتی
گرفتار کدامین شیر گشتی.نظامی.پیرسگانی که چو شیران چرند
گرگ صفت ناف غزالان درند.نظامی.غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مرد است در کمند غزال.