عجمه

لغت نامه دهخدا

( عجمة ) عجمة. [ ع َ ج َ م َ / ع َ م َ ] ( ع ص ، اِ ) خرمابن که از هسته روید. || سنگ سخت. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). سنگ سخت کلان که ناقه را به وی تشبیه دهند. ( منتهی الارب ). ج ، عجمات.
عجمة. [ ع ُ م َ / ع ِ م َ ] ( ع اِ ) ریگ بسته ، و گویند بسیاری ریگ. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). آخر ریگ توده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). عجمةالرمل ؛ آخره. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) ابهام. || خفا. || عدم فصاحت کلام. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) لفظی که از وضع زبان عربی خارج باشد مانند نوح و لوط و عجمة یکی از اسباب منع صرف است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به غیرمنصرف شود.

فرهنگ معین

(عَ مَ یا مِ ) [ ع . عجمة ] (اِ. ) ۱ - یک هستة خرما. ۲ - یک تکسک انگور. ۳ - خرمابن که از هسته روید، ج . عجمات .

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - لکنت زبان کند زبانی . ۲ - عدم فصاحت . ۳ - ابهام .

ویکی واژه

عجمة
یک هستة خرما.
یک تکسک انگور.
خرمابن که از هسته روید؛
عجمات.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال اوراکل فال اوراکل فال فرشتگان فال فرشتگان فال فنجان فال فنجان