طفیلی

لغت نامه دهخدا

طفیلی. [ طُ ف َ /ف ِ ] ( ص نسبی ، اِ ) مهمان ناخوانده. ( دهار ). ناخوانده ای که به همراه به مهمان خوانده درآید. آنکه بی دعوت همراه میهمانان درآید. آنکه ناخوانده به مهمانی رود. ( منتخب اللغات ). منسوب به طفیل الاعراس یا طفیل العرائس یعنی طفیل بن زلال کوفی که به مهمانیها ناخوانده رفتی. انگل. سورچران. ضیفن. ( دهار ) ( منتخب اللغات ). کاسه لیس. شولقی. قرواش. ابوصفر. مفت خوار :
بانوی شرق و غرب که چون خوان نهد به بزم
عنقا مگس مثال طفیلی خوان اوست.خاقانی.ما زله خوار مائده میر حاجبیم
نعمان روزگار طفیلی خوان ماست.خاقانی.کریمان دوست تر دارند مهمان طفیلی را.صائب.- طفیلی شراب ؛ واغِل.
- طفیلی طعام ؛ وارِش.
طفیلی. [ طُ ف َ ] ( اِخ ) اصلش از ملوکان جهانشاه پادشاه است. اوقات به بنائی میگذرانید. این بیت از اوست :
در باغ نوشکفته نه آن غنچه گل است
بر چوب کرده گل سر خونین بلبل است.( تحفه ٔسامی ص 139 ).

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - انگل ، مانند انگل . ۲ - گیاه یا حیوانی که از گیاه یا حیوان دیگر تغذیه کند.

فرهنگ عمید

۱. کسی که ناخوانده همراه شخص مهمان به مهمانی می رود، مهمان ناخوانده.
۲. [مجاز] وابسته به دیگری.
۳. (اسم ) (زیست شناسی ) = انگل

فرهنگ فارسی

منسوب به طفیل، مهمان ناخوانده، انگل
۱ - کسی که انگل دیگران باشد انگل . ۲ - نبات یا حیوانی که در پرتو دیگری زیست کند هر موجود زنده ( اعم از گیاه یا جانور ) که تمام یا قسمتی از زندگیش را به طورانگل و سر بار موجود زنده دیگر به سر برد انگل پارازیت .
اصلش از ملوکان جهانشاه پادشاهست اوقات به بنائی میگذرانید .

ویکی واژه

parassita
انگل، مانند انگل.
گیاه یا حیوانی که از گیاه یا حیوان دیگر تغذیه کند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم