( طریدة ) طریدة. [ طَ دَ ] ( ع ص ) شکار رانده شده. || رانده. || ( اِ ) پاره ای کم عرض از گیاه و زمین. || حریرپاره دراز. || کاروان شتر. || چوب که بردوک و تیر قمار نهند و تراشند مانند رنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ناوه دوک تراش. ناوک دوک. پیله. || بازیی است که عامه مسه و ضبطه نامند، فاذاوقعت یداللاعب من آخر علی بدنه او رأسه او کتفه ، فهی المسة و اذا وقعت علی رجله فهی الاسن. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || خرقه تر که بدان تنور پاک کنند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || فرزند دوم. ( کشف اللغات ) ( مهذب الاسماء ). || تنه درخت کج شده و بی برگ و شاخ مانده ، وآن را عرجون نیز نامند. ( کشف اللغات ). || خوشه خرما. ( مهذب الاسماء ). رجوع به طرید شود. || در شرح سکندرنامه نوشته : طرید معرب ترید است که بمعنی شور است. || میتواند که طرید بکسر اول و یای مجهول اماله طراد باشد که بمعنی به یکدیگر حمله آوردن است. کذا فی المنتخب. اگر از معنی اشتراک و تقابل تجرید کرده بمعنی حمله آوردن گویند، مضایقه ندارد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) : گیرد به طریده ای حصاری بخشد به قصیده ای دیاری.نظامی. || تیر و ناوک و گز شکاری. || بمعنی دزد و راهزن و عیار هم آمده است. ( برهان ). || نوعی از سلاح : میبرد به هر طریده جانی افکند به حمله ای جهانی.نظامی. طریدة. [ طَ دَ ] ( اِخ ) نام جایگاهی است. ( معجم البلدان ج 6 ص 48 ).
فرهنگ عمید
۱. شکار رانده شده. ۲. آنچه از شتران یا رمه که دزدیده و رانده شده. ۳. (اسم ) تکۀ دراز از حریر و جز آن. ۴. (اسم ) تیر. ۵. (اسم ) تیری که از چوب گز درست کنند.
فرهنگ فارسی
۱ - ( صفت ) شکار رادن شده . ۲ - رانده. ۳ - کاروان شتر . ۴ - چوبی که بر دوک و قمار نهند و تراشند مانند رنده . نام جایگاهیست