صحیفه

لغت نامه دهخدا

( صحیفة ) صحیفة. [ ص َ ف َ ] ( ع اِ ) نامه. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). ج ، صحائف. صحف. ( منتهی الارب ).مهرق. طرس. ( منتهی الارب ). نامه نبشته. || کتاب. ج ، صحائف. صحف. ( منتهی الارب ). کتاب و رساله.( غیاث اللغات ). سفر. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ). دفتر. مصحف. در کشاف اصطلاحات الفنون از تفسیر عزیزی آرد:ابوذر غفاری پیغمبر ( ص ) را پرسید از جانب باری تعالی چند کتاب نازل شده است ؟ فرمود یکصد و چهار کتاب : پنجاه صحیفه بر شیث و سی صحیفه بر ادریس و ده صحیفه برابراهیم و ده صحیفه بر آدم و چهار دیگر تورات و انجیل و زبور و فرقان است. و در حاشیه کشاف یکصد و چهارده صحیفه نوشته است که ده صحیفه آن بر حضرت موسی نازل گشته و آن سوای تورات است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ورق کاغذ. ورق کتاب :
بر چرخ همچو لاله بدشت اندر
مریخ چون صحیفه پرخونست.ناصرخسرو.خاطر تو نبشت شعر و ادب
بر صحیفه دلت بدست ضمیر.ناصرخسرو.برآمده ز صحیفه فلک چو شب انجم
چو روز در دل گیتی فروشده آواز.مسعودسعد.چون در حدّ کهولت و موسم عقل و تجربت رسند... صحیفه دل را پر فواید بینند. ( کلیله و دمنه ). و ثمرات و فواید آن را بصحیفه دل بنگاشتم. ( کلیله و دمنه ).
نه صحیفه است فلک هفت ده آیت ز برش
عاشقان این همه از سورت سودا شنوند.خاقانی.این هفت نقطه یک رقمند از خط کفش
و آن نه صحیفه یک ورق از دفتر سخاش.خاقانی.شرح مناقبش را باد آسمان صحیفه
تا در کف عطارد دیوان تازه بینی.خاقانی.صحیفه های معانی نوشتی و سر آن
بدست مهر ببستی و مره بنهادی.خاقانی.ای آنکه در صحیفه حسن آیتی شدی
گوئی کز ایزد آمده در شان کیستی.خاقانی.که آفتاب که کرد از هوا صحیفه ٔسیم
مثال نور نویسد بر او قلم تمثال.خاقانی.دو صحیفه بر دست کرام الکاتبین. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 448 ). اولاد و اعقاب الیاس بعد از آن صحیفه الیاس برخواندند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 291 ). وعده حق دررسید و صحیفه عمرش ختم شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 206 ). صحیفه دانش ایشان برین قرار و اتفاق ختم افتاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 105 ).
یک صحیفه ز نام نیک تو را

فرهنگ معین

(صَ فَ یا فِ ) [ ع . صحیفة ] (اِ. ) ۱ - نامه ، کتاب . ۲ - ورق .

فرهنگ عمید

۱. کتاب کوچک.
۲. ورق کتاب.
۳. نامه.
۴. روزنامه.

فرهنگ فارسی

نامه، ورق کتاب، کتاب کوچک، روزنامه
( اسم ) ۱ - نامه کتاب مصحف . ۲ - ورق ( کاغذ کتاب ) جمع : صحایف ( صحائف ) صحف . ۳ - روی زمین . جمع : صحیف . یا صحیفه تیغ سحر . روشنایی صبح کاذب . یا صحیفه زر . ۱ - آفتاب عالمتاب . ۲ - رخ زرد . ۳ - برگهای خزان دیده . ۴ - رخساره عاشق .

ویکی واژه

ورق، برگ، نامه، کتاب.
(ادیان): یکی از صحف. صحیفه ممکن است به زبان معیار باستان، به‌صورت صَحَیفه تلفظ شده باشد و از دو بخش صَ که مفهوم آن هنوز مشخص نیست اما بسیار کاریرد دارد مانند صفا یا صحنه؛ بخش دوم یعنی حیفه به‌شکل حیفا هم ممکن مسموع گردد و مفهوم آن حقه، کلک و نارو زدن‌است.
رویه. صفحه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم