شگفتن

لغت نامه دهخدا

شگفتن. [ ش ِ گ ِ ت َ ] ( مص ) صبر و تحمل داشتن. صبر کردن. ( ناظم الاطباء ). شکیبایی داشتن :
همچو آتش گرم شد در کار او
یک نفس نشگفت از دیدار او.عطار.گویند شخصی از عرب کنیزکی داشت و هیچ از او نمی شگفت. ( فتوت نامه ). || حیران شدن. || متعجب بودن. ( ناظم الاطباء ). تعجب نمودن. ( آنندراج ) :
شگفتم من از کار دیو نژند
که هرگز نخواهد به من جز گزند.فردوسی.
شگفتن. [ ش ِ گ ُ ت َ ] ( مص ) واشدن. شکفتن. || شکوفه شدن. ( ناظم الاطباء ). خندیدن گل. واشدن غنچه گل و خندان شدن. ( آنندراج ). || خندان و متبسم گشتن. شکفتن. ( یادداشت مؤلف ). || دمیدن. ( ناظم الاطباء ). || به مجاز، جوش زدن. ( آنندراج ). در تمام معانی رجوع به شکفتن شود.

فرهنگ معین

(ش گِ تَ ) (مص . ) شکیبیدن .
( ~. ) (مص ل . ) تعجب کردن .

فرهنگ عمید

= شکفتن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تعجب کردن حیران شدن .

ویکی واژه

شکیبیدن.
تعجب کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال انگلیسی فال انگلیسی فال سنجش فال سنجش فال ای چینگ فال ای چینگ