شکال

لغت نامه دهخدا

شکال. [ ش ِ ] ( ع اِ ) پای بند ستور. ج ، شُکُل. || رسن پالان که در تصدیر و تنگ شتر بندند تا پالان پس نرود. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رسن میان اشتر. ( مهذب الاسماء ). || بندی میان تنگ پالان بند و تنگ زیر شکم. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || بندی میان دست و پای ستور. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ( ص ) اسبی که سه پای سپید و یکی به رنگ دیگر یا عکس آن بُوَدش. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). اسبی که دست و پای وی سفید بود به خلاف یکدیگر،و کان النبی ( ص ) یبغض الشکال. || آن گوسفند که دستها و پایهای وی سفید بود. ( مهذب الاسماء ).
شکال. [ ش ِ ] ( ع اِ ) چدار و ریسمانی که بر دست و پای استر و اسب بدخصلت بندند. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ). ریسمانی که بر دست و پای اسب و شتر بربندند. ( غیاث ). زانوبند اسب. ( از مجمل اللغة ). پابند. پای بند. زانوبند اسب و جز آن. بِخو [ ب ِخ َ / خُو ]. بخاو. ( از یادداشت مؤلف ) :
چون برآری تازیانه بگسلد زنجیر پیل
چون زنی نعلش شکالش بس بود بند قبای.منوچهری.برون کند خرد از خرده گاه لهوشکال
فروکشد طرب از طره جای عیش لگام.ابوالفرج رونی.ز آهوان طریقت هر آنکه شیر آمد
نهاده است به پایش هزار گونه شکال.سنایی.بر باد تیز گام ز حزمش شکال نه
در خاک کندپای ز عزمش شتاب نه.اثیرالدین اخسیکتی.با ژنده خامشان همه خام
حلقه فلک و شکال ایام.خاقانی ( تحفةالعراقین ).از اثر عدل تو بر سر و بر پای دید
ابرش کینه شکال ادهم فتنه فسار.خاقانی.لشکر برق شکال سورت هوا می شکست و فصادوار کحل ابوکحلی می گشاد. ( تاج المآثر ). زنان در وقت صحابه ریسمان ریستندی که شکالهای اسب کنند. ( کتاب المعارف ).
شکال پای ستوران شده سر زلفی
کزو گره بجز از دست شانه نگشوده.کمال الدین اسماعیل ( از جهانگیری ).آن مهم که چون جذر اصم در شکال اشکال بمانده به کیاست و شهامت و حسن اصطلاع کفایت کردن. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 40 ).
آنچه مرادات و حمولات اند به عناد حمل و قید شکال و بند دوال تعرض نرسانند. ( تاریخ جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

(ش ) [ ع . ] (اِ. ) پای بند ستور.

فرهنگ عمید

پای بند ستور، ریسمانی که به چهار دست وپای اسب یا استر می بندند: خاطر آرد پس شکال اینجا ولیک / بسکُلد اشکال را استور نیک (مولوی: ۳۷۹ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) پای بند ستور ریسمانی که به دست و پای ستوران بندند . یا شکال بر نهادن . پای بند بستن بستور .
بسیار شکل کننده یا ظریف .

فرهنگ اسم ها

اسم: شکال (دختر) (فارسی) (تلفظ: shekal) (فارسی: شِکال) (انگلیسی: shekal)
معنی: در گویش مازندران آهو

ویکی واژه

پای بند ستور.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم